nokhodi maman

بدون عنوان

 عاشق تونم دخترا ی گلم ماشاالله با اون تکونای نازتون که خانومانست اولین باری  که متوجه تکونای شما شدم توی هفته های سیزده وچهار ده بود که مثل نبض ریز و کم بود وای چقدر گریه کردم وخداروشکر کردم خداروشکر با بزرگ شدنتون تکوناتونم محکم تر وبیشتر میشه خداروهراز مرتبه شکر میکنم دوسستتون دارم عزیزای مامانین ...
4 بهمن 1392

بدون عنوان

خدایا جونم شکرت  بلاخره رسید اون روزی که بفهمیم اول انشاالله سالم باشین و شما فسقلی های مامان چه جنسیتی دارین هههه با بابایی ومامان جونی رفتیم سونو مامانی رو راه ندادن طفلی پشت در نشسته بود صلوات میفرستاد  من وبابایی عزیز رفتیم داخل دکتر عزیز بعد از کنجکاوی وگشت گذار وپیدا کردن شما خوشگلا بابایی گفت تورو خدا آقای دکتر از سلامتیشون بگین تا این خانوم ما از استرسش کم بشه آقای دکترم که داشت با دستگاه شمارو مشاهده میکرد گفت قل سمت راست رو دید وگفت پاشو باز کرد دختره ماشاالله هههه وای خدا قند تو دلم آب شد  با اشک تو چشمم میخندیدم وبابایی هم که ذوق مرگ دختر جونش شده بود الهی برگردم انشاالله همه این لحظات رو تجربه کنن وبا کمی گ...
4 بهمن 1392

بدون عنوان

به نام خدای مهربون هستی     سلام جیگرای مامان عشقای مامان وبابا بعد از چند روز عذاب واسترس وخون ریزی که مامان مردوزنده شد  وبا مشورت دکتر که استراحت مطلق شدم و چقدر بابایی ومامان جونی جوش زدن وای که چه روزهایی بود  دکتر اجازه داد بعد پنچ روز برم سونو والحمدالله خوشگلای مامان صحیح وسلامت بودن وقلب نازشون می طپید ومن خوشحال وخندون شدم واشک ریختم اما یک کیسه هماتوم که پر خون بود زیر ساکها تشکیل شده بود وباید استراحت مطلق میداشتم وبعد از رفتن پیش دکتر وقت گذاشت دکتر جون برای هفته آینده عمل سرکلاژ رو برام انجام بده که من حسابی استرس داشتم بله رسید روز 18آذر ماه وعمل به راحای انجام شد اما کمی سخت بود چون بعد از بهوش ا...
4 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nokhodi maman می باشد